ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

خلاصتا بگم امروز مجبورا سوار اسنپ شدم، و راننده تا خصوصی ترین مسائلشو داشت تعریف میکرد.طرف مریض جنسی بود، و یا هول شدیدی داشت. حقیقتا انقد معذب شدم که هیچی نگفتم.و از دانشگاه تا همین الان روی نرومه این داستان. تا توی تخت خوابشو ول میکردی داشت تعریف میکرد. انقدر نفهم! که نمیفهمید چقدر معذب شدم. فقط داشتم تحمل میکردم و نمیخواستم روزم خراب شه، اما احساس میکنم بخاطر توبیخ نکردنش همون موقع، دارم خودمو سرزنش میکنم. 

ودر حال حاضر میخوام دهنشو صاف کنم.

طوری که فردا بهش ز بزنم، و از خجالتش دربیام! و چرا اینکار رو بکنم؟ چون که نمیخوام از نون خوردن بیفته.  و میخوام بفهمه چقدر منزجرکننده بود مزخرفاتش. دوست دارم تا تهشو بدونه. اما نمیخوامم برام دردسر درست کنه. 

البته توی اپلیکیشن تا یه حدی از مساله رو گفتم. ولی چون اعصابم خورد شده میخوام تلافی کنم! 

اما الان که فکر میکنم می بینم تذکر لسانی و گفتن اینکه من ناراحتم، باعث نمیشه یارو عذرخواهی کنه. ولی باعث خالی شدن و انتقام من میشه. 

وای خدایا، مردای ایرانی چرا انقدر چندشن؟؟

دلم میخواد خودم جلوش دربیام. درسته ک دیره، ولی احساس بدی هم دارم. خودم جلوش درنیومدم. و باید خودم دربیام...

عملا میخوام از وسط پاره پاره ش کنم مرتیکه روانیو.

چرا اینقدر چندشین؟؟؟ هوم؟؟؟ همینه از همتون بدم اومده

من باید ازین خوب گذر کنم وگرنه تا ابد خودمو سرزنش میکنم. 

  • Sekai desu

درمان هر درد من تا قبل آلودگی، نور خورشید و هوای صاف بود که...

صاف شد :))

خداوکیلی این ترم خیلی پوست کلفتی کردم:)) در همون حد علاقه حداقلیم به درسای دانشگاه، دم خودم گرم!

یه ترم مشنگ دیگه پر از آزمایشگاه مونده که احتمالا یه آمار زیستی بهش اضافه کنم ازونجایی که من حوصله زود پا شدن ندارم.

تا پایان این ترم لحظه شماری میکنم...

امیدوارم مه و خورشید و فلک یاری کنن، لاقل از قلهک لذت بسیار ببرم

غر زیاد دارم، اما چیزای قشنگم همونقد هستن❤️

بیخیال، هوم؟

 

  • Sekai desu

وی اخرین انرژیشو میذاره شاد شه:

بچه ها فردا چای ماسالا داریم!!!

 

به به، کتابه چه دلچسب بود.

 

پشمام ریخت دوستم گفت همه چی جون داره. واقعا دنیا شرم بر تو که با همه چیزای زنده عا‌شق نیستی. تخت قشنگم بیا خوابای خوب ببینیم

 

یه خبر بترکون دیگه، فردا کلاس ندارم یونی!! بیا بغلم*_*(رقص تا سال دیگه) 

 

به زودی دنیا رو با سفینه صورتی  سفید  بنفشم تسخیر میکنم.

 

به به، چه پیشگوی خوبی ام!

 

خسروی دیگه الکی بهم منفی نداد(خسروی:یه استاد کراش لاسو(بشدت لاس بزن)-وی آزمایشگاه درس میده-وی باهام خوب شد)

 

خدایا، و شهرک قشنگم، مرسی امروز خوشگل بودین، بوس بهتون

 

بخدا به هیچ جام میگیرم وقتی خوشحال میشم و فوران احساس میکنم مامان میگه پنج ساله ای مگه؟ به درک که کی چی فکر میکنه. من زنده ام تو مرده.(خطاب به کوچک شمارندگان کودک و قلب درون)

 

شاید باورتون نشه ولی عاشق صدای تیک تیک ساعت اتاقمم(تیک تیکششششششش:)))  اشاره به شهره)

 

پ. ن:متقاضیان سفر به بهشت زمین دانمارک، اعلام حضور کنین!! 

  • Sekai desu

به دلایل زیادی این روزهامون شبیه شیرکاکائو داره سپری میشه. 

به خاطر اینکه جنبه تاریک زندگیم ((روشن تر::بولدتر)) شده، طبق تکامل و اینا تلاش منم برای شاد زیستن بیشتر شد، و این بدو بدو و تلاشا، جنبه کاکائو و شکر رو داره.

و بخش اسهالی این ترکیب، همون شیرش، که روزای فِسی و اتفاقات این موقعاست.

و خب این دو هرگز از هم جدا نمیشن:)

حتی با تی تاپ-_-

 

من تازه فهمیدم تنبلی ماتحت بخاطر بی حوصلگی و افسردگی مایل ماست...

 

میخواستم ازین بنویسم که چقدر دارم حال میکنم با این کتاب جدید، که زده شد به احوالاتم. :)

 

دست ما نیست تو این برهه از تاریخ و این کشور به دنیا اومدیم. وگرنه دنیا جای قشنگیه. مخصوصا اگه فنلاند یا دانمارک زیست کنی.

همه چیو از دور ببین. یه سری کشور دور هم جمع شدن، فیس فیساشون، غرولنداشون و شاخه شونه کشیدنا و قهرای جاری طوری شون برای من و توعه مردمه، بعد یه سری ادمای بشدددددت قدرتمند طوری که پشمامون میریزه بشناسیمشون نشستن اسکناس میشمرن و سرنوشت ملتاشونو دور هم پلن میکنن، تصمیم میگیرن کی چی بگه، کی کجا بمب بترکونه، کِی اعصاب منوتوی مردم ساییده بشه، بعد کنار این پلن چیدنا و مهره جلو بردناشون، دوتا سیگارم بکشن و چیپس بزنن.روزی چند بارم تو دستشویی به منوتوی مردم بخندن:) همینقدر دنیا رو جای کثیفی کردن. همینقدر دلم میخواد از تحت بازی قرار گرفتناشون دور شم. 

میدونستید دانمارک بر اساس آمار بهشته تقریبا؟

کاش قدرت فرازمینی داشتم... 

  • Sekai desu

چرا واقعا شبایی که به کارام نرسیدم دوازده نیمه شب، تازه موتورم روشن میشه؟

دارم نقاط اشتراکمو با سیندرلا پیدا میکنم،  

من تازه جادوی عدم تمرکزم 12 نیمه شب از کار میفته

خداوندا کرمت را شکر :-|

-

راستی دقت کردین چقدر اشتراک نماوا و فیلیمو زیاد شده؟؟

جدا انقدر بخوام برای ویدیو و نت پول بدم میرم کتاب میخرم خب!

چخبره؟؟سرجمع با نت 200 تومن باید برای سه ماه اونم تااااازه با تخفیف برای سریال ایرانی دیدن داد!!

من الان یه قسمت آنتن رو دیدم، یکم دوستش داشتم، بازی پژمان جمشیدی از حشویات فیلمفارسی بودنش کم کرده:))

البته که نوبت لیلی همچنان تحسین شده منه، تا بعد امتحانای ترمم ببینم.

جدا واقعا خاک تو سر قیمتا و قیمت گذاری و غیره و غیره.

ولی خب به جای سریال میرفتم مجموعه رمان میخریدم اگر بنا به خرج کردن چنینی بود. 

 

یه علت اعصاب خوردی من، هول بودن فامیل همسایه پایینیمونه که علاقه پیدا کرده ننه ش بیاد خواستگاری من! کی ؟؟؟من!؟؟ منی که عملا ر.. م سر مرد ایرانی سنتی کپکوی ریش دار که سمت ارزش داشته باشه

حقیقتا از ازدواج سنتی متنفرم!!! متنفر!!

آخه یارو چقدر چسخل و نفهمه به چند علت:

یک، تو این وضعیت سیاسی مبهم و گرونی کسی دنبال دختر برای پسرش نمیگرده مگه اینکه فهمیده باشه پسره داره چهارتاچهارتا صیغه ساعتی میکنه :))  و آره. دنبال برده برای پسرش باشه. 

دو، دنبال منفعت از دختره و خانوادش باشه. 

سه، خر باشه. 

که در هر سه حالت منزجرکننده و بشدت توهین به شخص منه.میدونن من از ازدواج اعم از سنتی، صنتعی متنفرم!!! و ازونطرف هم که مامان هم برخلاف تحصیلاتش از دانشگاه خوب تهران، عقبه سنتی داره و در نتیجه مثه همه ی مامانای ایرانی سنتی اعصاب من دختر رو سوراخ میکنه. البته وقتی خواستم داد و بیداد کنم که پسره و هفت جدش غلط کردن، بابا حرف خوبی زد. گفت تو نمیخوای دیگه. خب دیگه تمومه.

مامان منتظره به آدمی که ندیدم، خانواده ای که ندیدم، و حتی خودشم نه میشناستشون و نه اصلا اونا ما رو میشناسن جواب مثبت بدم!؟حتما هم پسره ازین ریش و پشمیای بسیجی طوریه که من اصلا نمیپسندم. نه اصلا فکرشم نکن:) 

وقتی هم میشینم فکر میکنم به کارای مامان،بیشتر عصبانی میشم. من ازش درک توقع دارم، ولی اون تماما عادت کرده به سطحی دیدن. 

مامان و مامانش خیلی سر این قضیه با حرفاشون بهم فشار آوردن و منم حساس شدم و قطعا هم تا وقتی ایرانم فکر حتی در رابطه بودن با مرد ایرانی م نیستم. 

شاید اگه ازم میپرسید فرد ایده آلم کیه و درک میکرد اینطوری نمیشد.

شاید اگر کمی بیشتر میتونست بشنوه. ولی خب گوشاش رو کامل گرفته و اصراری به شنیده شدن از سمتش ندارم. به زور که نمیتونن منو وارد یه چرخه کنن؟ میتونن؟؟؟ 

پس نگرانیم بی جاست. میذارم انقد بگن تا خسته شن. من از دبیرستان مخالف مزدوج شدن بودم. دیگه چقدر مبخوان زور بزنن؟ :) 

جدا آخه ازدواج چی داره انقدر همه هولشن؟ 

بعدم من شدید الکراش اصن آدم تعهد نیستم:))) (قضیه دارک میشه...) 

  • Sekai desu

معمولا قبل از خواب به جای نوشتن میخونم، 

اما الان از مواقعیه که نوشتنم میاد.

امروز سوار مترو شده بودم برم دانشگاه، روی زمین واگن انگار علامت رادیواکتیو رو با یه رنگ قرمز که ریخته بود دیدم. البته شایدم چون چند وقته انواع دیتا از وضعیت فعلی به ذهنم وارد میشه، مهیب ترین چیز ممکن رو که همون بمب اتمی هست رو ذهنم روی زمین تصور کرده.

و یک نقطه ارتباط اتمی دیگه،

امروز یاد یه دختری افتادم که قبلا ویدیوای یوتیوب خدابیامرزش رو میدیدم:))،

و خیلی ساده گوگلش کردم،

بهمن پارسال از یوتیوب لفت داده بود و مرداد چهارصد گفته بود که... یعنی میشه گفت به شکل فال واری، گفته بود که قراره جنگهایی اتفاق بیفته.

نمیدونم کاناداجین سن رو میشناسید یا نه. آدم گنده یا قدرتمندی نیست. ولی مابین این سرعت بالای زندگی من، من نقطه های مشابه رو به هم وصل میکنم فارغ از اینکه گوینده اوباما باشه یا خواهرزاده اوباما.

من اواخر شهریور حدس میزدم که روسیه جان کمون، داره معامله بزرگی میکنه. البته برای ما بزرگه برای اونها که دارن دستو پا میزنن کشور گشایی کنن یه چیزی در حد صبونه خوردن معمولیه.، اره... داره معامله بزرگی میکنه

توی زمانی که افراد به شدت خبره تر از زمانشون میشن و بروز نمیدن، باید یادمون باشه که اخبار واقعی اون چیزی نیست که به گوش ما میرسه. یا میخونیم، اونم رایگان!

و حقیقتا کرک و پرم ریخته و فکر کنم فهمیدم چرا دکتر دوره شو قسطی گذاشت امسال وقتی ازش بعید بود.

و دوباره کرک و پرم بریخت وقتی دیدم بوریس جانسون یه رقیب قدر و البته زن جلوش داره قد علم(الم که نیست همون علم) میکنه... این یعنی  قدرت ها دارن شکل دیگه ای میگیرن.

خیلی چیزای دیگه هم شده ک پرام رو ریخته. اما ازونجایی که نباید هرحرفی رو بزنم تا همینجا به شکل جهانی بسنده میکنم.

آهان راستی کجا امنه؟

هنوز نمیدونم...با این که از بچگی هم عاشق دراماتایز شدن زندگی بودم و کلی کتاب راجع به جن و پری و جهنم و بهشت و قیامت و آخرالزمان خوندم. باید بگم به هیچکدوم از کتاب های دستنویس معاصر اعتماد ندارم. 

تاکید میکنم دستنویس معاصر در حد 20 30 سال اخیر

 

  • Sekai desu

جدا وقتی شب میشه و زمان شخم زدن میرسه، انرژی میگیرم:))

ایستگاه فردوسی بود، یه خانومی سوار شد که ابروهاشو یه طور خاصی کرده بود و از موقعی که اومده بود تو قطار بِر و بِر زل زده بود به من!

من عادت دارم کسی رو می بینم بهش لبخند میزنم، ولی ایشون یُبس چسبیده بود به جایگاهش و همینطوری با چشای باد کرده پوکر نگاه میکرد!

البته نمیدونم چی تو مخش میگذشت ولی 

 

.. اتوکرکت: بقیه رو رها کن، انقدر دیگران رو کنترل نکن دنیا خانوم!!!

خودم:باشه.

----

کلاس تکامل به جد چندش مفتی بود. و حقیقتا برنامه اینه تمرین نقاشی رو توی کلاس های مذکور از سر بگیرم. جمعا 30 ساعت تمرین بسیار عالی  طراحی در پیش خواهم داشت:))

 

ولی عصر قلهک خیلی دلکش بود. خیلی زیاد.

اما خب ADHDنسبی من نمیذاره با تمرکز بالا لذت ببرم. باید به زودی با تنظیم هزینه ها و برنامه م به یوگا پناه ببرم.

یه چیزایی م میخوام تعریف کنم اما ممنوعه ست. ولی دقیقا راجع به همون چیزاست که کرک و پرم ریخته.:))

 

بهتون بگم تبادل کتاب جای محشر و مجنون کننده ایه. به شرط اینکه پول کافی داشته باشید:))

آقا، یاد پول افتادم،

کارای زیادی رو باید مرتب کنم. مسائل زیادی رو...

(دقیقا سر همینه حوصله کسیو ندارم، چون اینقدر مساله و چالش مونده برام)

 

  • Sekai desu

قطار داره از ایستگاه تاتر شهر میگذره،

آهنگ comment allez vous  رو گوش میدم و فکر می‌کنم چقدر دوست دارم (( ب ب ی ب ه)) رو. چقدر از مسیرم لذت می برم و چقدر درها هستن که باید بازشون کنم. چقدر دنیا رو باید رنگ کنم...چقدر از همین لحظات ترکیب شده با رویا و امید و اکنون لذت میبرم. 

چقدر از این لایف استایل متصورم لذت می برم و چقدر خدا رو شکر میکنم.

من توی چشمای آدمای سیاه نگاه میکنم و رنگیشون میکنم!!

قوی میریم جلو :) 

کاریم به شدیا نشد ندارم

 

  • Sekai desu

از پشت ماسک خسروی بسیار کراش شده برای من. البته اینم گفتم اگر رشته ش بیولوژی نبود، کراش بود. و قطعا همین مورد هم عنایت دارم بهش و کراش نمیزنم روش-_-

امروزم آز ژن مولکولی داشتم. سام رو دیدم. پشمام ریخت ولی خیلی خونسرد بازهم دیر رسیدم و بسیار هم برام مهم نبود. :))

البته دو تا دختر نخاله رو اعصاب هم کنارم نشسته بودن ظاهرا دوترم به آخر بود. از شانس گند منم هرجا میرفتم میدیدمشون. حقیقتا همش دارم شخم میزنم کاش انقدر باهاش صادق نبودم. البته همچینم نبودم ولی کاش همینم نبودم و به فضولیهای متعددش جواب نمی‌دادم.

آخه کدوم دختر متاهلی انقدر فوضوله که مدام از همکلاسیش سوال میپرسه و خیلی چیپ برخورد میکنه؟!

حقیقتا از دونفرشون بدم اومد. و باید تجدید نظر کنم با همه مهربون نباشم. از این اخلاق گندم خسته شدم :))

نیکوی درون من زنده میشه(نیکو اسم دخترعمه سگمونه که کلانتر جد و آباد عمه مه)

خداوکیلی میرید دانشگاه انقد چیپ نباشید! مرسی خدافس

  • Sekai desu

در این حد ناخوداگاهمو تغییر میده که وقتی میخوام پیامک یا همون تکست بدم، فکر میکنم برای طرف مقابلم ایز تایپینگ حک میشه. :)

 

  • Sekai desu