ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

۴ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

عمه سوسن ،غرغروی همیشگی، کسی که هیچ وقت مسائل رو با دلش تحلیل نمیکنه. خیلی عیب داره این بشر ولی به طرز اعجاب انگیزی مدتهاست باهم زیر یه سقفیم. بالاجبار!

شما نمیدونید چقدر عذابه این حالت. شایدم میدونید! اما یه چیزی رو خواستم کنارش تمرین کنم و اونم صبر قدرتمند زیستن در کنار افرادیه که شبیه تو نیستن و باهم کنار نمیاین. تمام نیت موندنم پیشش قطعا همینه و بعلاوه هوای عالی اینجا. محکم موندنم برام مهم تر از نفرته.

آرشیو بلاگم رو دیدم. من مدتهاست توی این فکر هستم. کلا آدم vogabondی ام و بهش واقف. تغییر مسیرم قطعیه. و البته بی سرو صدا و بهمراه ترس و لرز زیاد.

اما خیلی راضی ام. رهایی یه شوقی خاص داره. انگار یه گنجه. زیستن در چیزی که میخوای یه گنجه واقعا. بیاین دعا کنیم همه ما رها باشیم و شاد و البته نورانی.

بهتون گفتم کراش زدم؟

یه روزی بهترین پروانگیمو بهش هدیه میدم. وقتی دیدمش احساس کردم تمام آرزوها و خواسته های من توی این آدم جمع شده. البته از فکر ((این ادم برای کسی هست)) بیایم بیرون،دوست داشتنش برام خیلی جذابه.

فکرم خیلی درگیر انصرافه. و از کراش جان دوره. فعلا-_-

باید چندتا قدم خیلی مهم رو بردارم درصورت انصراف دادن.

بیاین منو نصیحت نکنین. 

  • ۰ نظر
  • ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۳۲
  • Sekai desu

من یه راه خیلی طولانی اومدم، اما دیگه رویایی نمی بینم. انگار کاملا کور شدم. به شناختی رسیدم، اسمش بلوغه. فهمیدم نمیخوام دنیا رو تغییر بدم. نمیخوام ناجی باشم و نمیخوام قهرمان بشم. میخوام در نهایت سادگی زندگی کنم، میخوام آتیش زندگیمو حس کنم. پونزده سال رو اشتباه نیومدم، ولی موندنم توی این راه وقتی فهمیدم دیگه نمیخوامش، اشتباه محضه.

میخوام همشو تغییر بدم بدون اینکه کسی بفهمه راهمو عوض کنم، بدون اینکه تموم شدن این مهم باشه. من لذتی حس نمیکنم و این داره عذابم میده.

زمان زیادی رو گذاشتم تا بفهمم این یه احساس گذراست یا نه! اما دیدم فقط دارم دوام میارم. هیچ لذتی نمیبرم. تنها وقتی لذتی در کار بود که کرونا بود و کلاسا مجازی. طوری شده هربار از خودم میپرسم چرا تا اینجا اومدی وقتی الان خیلی خسته ای. وقتی حالت بهم میخوره از ادامه دادن و خوندن چیزایی که حس میکنی اصلا به کارت نمیاد. من گذشته و من حال هنوز باهم به صلح نرسیدن و منِ درْ حال میخواد واقعا مجنون باشه. 

صبر دیگه چاره نیست. چون زمانم همچنان درحال گذره و انتظار برای یه مدرک، چون فقط باید این مسیر رو تموم کنم احمقانه ست. من دیگه نمیخوامش. اما رها کردنش منو میترسونه، ازین میترسم که دوباره تکرار شه. حتی دیگران هم برام مهم نیستن. 

اما ترسم اینه که علت خستگیم سلامتی م باشه، علت خستگیم خستگی باشه. من با خودم صادقانه که فکر میکنم می بینم خوب به چشم دیگران اومدن و خفن به نظر رسیدن درصد زیادی از انتخابم ازین مسیر بوده. من با شجاعت نگاه کرده بودم به زندگی ولی تا به چند وقت اخیر بقیه برام مهم تر از خودم بودن.

هرطوری نگاه میکنم طلاق من و مسیرم مدتهاست اتفاق افتاده و زخمش حدودا داره یکسال میشه و شایدم بیشتر که روحم رو عفونی کرده. درسته خوندن یه سری مطالب لذتبخشه ولی نمیخوامشون دیگه. باهاشون کار نمیکنم و نمیخوامشون.

تانتخاب با منه.

و درست انتخاب می‌کنم. کافیه اینهمه سال پافشاری.

میرم طلاقش بدم

  • ۰ نظر
  • ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۱۶
  • Sekai desu

معده ام ازونی که فکرشو میکردم، مظلوم تر نشسته داره آبنباتشو میمکه تا این جیگرهایی که دیشب خوردمو بشوره ببره!

خودمو هزار بار سرزنش میکنم، آخه وقتی حوصله خوردن جیگر نداری چرا سر معده بدبختت این بلا رو میاری؟؟؟

آخر سر هم باید خوراک سگهای اینجا بشه :)) ولی خب بهتر از مسموم و دلدرد شدنه.

یه نگاه تو آینه کردم. و دیدم به طرز ناامیدوارانه ای بشدت پف کردم:) و اگر مثل پارسال لاغر تر بودم توی کیفیت روابطم با خودم، تاکید میکنم با خودم حدود 30 درصد تاثیر میذاشت. اما در باب وزن اضافه کردن اینو بگم، که نکته مثبتش این بود که خودمو پذیرفتم در هر حالتی.

اما خب خلاصی از چربی اضافه ام نمیتونه الان منو وادار کنه توی این هوای سرد تابستوی از کنار شوفاژ پاشم برم پیاده روی، اونم زیر بارون بدون چتر!!!

حداقل اگرم این کار رو بکنم برای شواف پیش شماهاست-_-

:) نصیحت من به شما، ما تحتتونو تنبل نکنید. و شیرینی نخورید.

راستی...

هیچی. بعدا مفصل میام غر غرامو مینویسم. 

  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۴۱
  • Sekai desu

اگه من تاریخ بلاگ رو نمی دیدم، عمرا متوجه میشدم که امروز سومه!

در حال حاضر هیچ بشری توی خیابونای بهشت من قدمی نمیزنه و شدیدا بیرون لازمم! اما کنار شوفاژ برقی، زیر پتوی سبز موردعلاقه ام، منتظرم چای نباتم خنک شه تا توهم مسمومیت منو از پا در نیاره

هرچی میکشم از ما تحت تنبله-_-

  • ۰ نظر
  • ۰۳ مرداد ۰۱ ، ۰۷:۲۶
  • Sekai desu