ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

۱ مطلب در شهریور ۱۴۰۱ ثبت شده است

میدونم 99 ممیز 99 درصد آدما خاطرات ماورایی دوستانشونو باور نمیکنن. اما تعریف میکنم تا بمونه، حداقل برای خودم

چندروز پیش که دراز کشیده بودم و داشتم کتاب میخوندم چشمم به آسمون افتاد از پنجره اتاقم. من معمولا به آسمون خیره میشم. و یهو دیدم که یه چیز سفیدی داره پرواز میکنه و خب حتما هم یه هواپیماست. بالاخره توی نور روز چیز دیگه نمی تونه باشه و خب خیلی هم ارتفاع داشت والا رد سفیدی از خودش باقی میذاشت. فکر کنم حدود ده دقیقه یا بیشتر داشتم دنبالش میکردم. دلم درد میکرد و برام مهم نبود ازش فیلم بگیرم. البته تو گوشی به سختی ریکورد میشه ولی برام مهم نبود. خودم جای ثابتی بودم و مسیرشو روی پنجره حفظ کردم، یه مسیر سینوس مانندی رو داشت میرفت، یعنی رو به جنوب غرب، و و بعد یکم درجه ش تغییر کرد به شمال و دوباره خمید به سمت جنوب. خب هرکسی باشه که یکم حواسش به هواپیما باشه میفهمه هواپیما انقدر مسیرشو بالا پایین نمیکنه اونم توی اون ارتفاع که مثل یه ستاره سفید درخشان به نظر میرسه که من هزار بار چشمامو مالیدم و پلک زدم تا اشتباهی نکنم. و خب وقتی دیدم همچین طوری حرکت میکنه، پنجره رو باز کردم و با دل‌درد روی اعصابم گوشیو برداشتم که عکس بگیرم. حالا جالبش اینجا این ستاره یا هواپیما یا حتی موجود ماورایی توی کادر پنجره م بود کاملا. پنجره من رو به شماله. و همین که گوشی رو برداشتم، توری پنجره رو کنار زدم، این موجودی که با کندی داشت حرکت میکرد محو شد. من مو به تنم سیخ نشد چون بار اولی نبود میدیدم و میدونستم هیچ بشری باور نمیکنه. ولی برام عجیب بود، چرا دقیقا بعد از برداشتن موبایلم و اماده شدن برای عکس گرفتن ازش در رفت.

گمش هم نکردم. چون کلی گشتم توی آسمون. قبل اینکه برم موبایل رو بردارم کاملا نقطه شو از دیدرسم بررسی کردم. ولی وقتی برگشتم نبود.

این بمونه به یادگار... ساعت 11و نیم روزشم یادم نیست ولی همین هفته بود.

کاش واقعا مثل فیلما فضاییایی بودن که میتونستم بیشتر از دوست روشون حساب کنم... اما خب،

خدا هم کافیه!

هوم؟

پ. ن:بیاید دوست شید باهام فضاییا -_-

  • ۱ نظر
  • ۳۰ شهریور ۰۱ ، ۰۱:۵۲
  • Sekai desu