ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

۲۴ مطلب در ارديبهشت ۱۴۰۲ ثبت شده است

دیشب خواب محمدعلی رو دیدم، پریشب خواب جرج توی سریال بیف.

اگه از لحاظ انرژیک بخوام نگاهش کنم، این چرخه خواب دیدن مردای جذاب، یه ماهیت فکریه که بخاطر نقص، یعنی هرجور نامتعادل بودن چاکرا، ایجاد شده

و من درصدد اینم که به خودم باور برسونم، که از ذهن محمدعلی رد نشدم.

هرچند بازم از لحاظ انرژیک نگاش کنیم، بازم باعث شدم اونم یه چکه دلش بخواد راجع بهم کنجکاوی کنه. 

اما واقعا وقتی این همه دختر جذاب و بقول دخترعموم داااف دور و برش هست، و خودشم انقد جذابه. خواب دیشب و پریشان حالی بعدش ایز عه توتال بولشت:)

اینم از نتیجه پرکاری چاکرا دوم که منتج میشه به فک کردن ب ادما جذاب:))

اما من هنوزم همون ادم فراری ایم از ریلیشن شیپ که توی کاغذ خواسته هاش نوشته بود، برای مدت کوتاهی ازدواج کنم :)) این برمیگرده به 7 سال پیش حدودا :)) 

چقدر خر! خب نکن 

با خودم حال میکنم.

 

یک عدد پشه با صدای ویز ویزش داره منو به ورطه ای میکشونه که به توبره بکشمش!!!!

 

اما فانتزی من همیشه بوی فرندای خیلی پایدار با اسیایی های چشم بادومی یا اروپایی های اوشن بلو بوده... حتی یادمه وقتی نوجوون بودم، توی فانتزیام، یه پسر ایرانی عینکی رو ترک میکردم و میرفتم با یه آدم بلوند وارد رابطه میشدم. یادمه توی دبیرستان هم به بچه ها همینو میگفتم :))

حالا هم این از محمدعلی جذاب:) که دخترعمو انتظار اینو میکشه ببینه من با کی وارد رابطه میشم. ولی زهی خیال باطل!

محمدعلی واقعا جذابه. واقعا... ولی خب، ما نهایتا توی کار بتونیم خیلی باهم مچ بشیم. و بهم الهام بدیم. بعدم کامل حس میکنم دوست داشتنای محمدعلی خیلی روشنفکرانه س. منم حقیقتا حصارم بلنده. حاضر نیستم باهاش بخوابم. چون دوسش دارم یا جذابه.

فقط نمیدونم جز الهام بخشی وامید دادن به زندگیم چطوری میتونم از ذهنم از عنوان علاقه بهش، دوری کنم. ریحان میگفت داری جذبش میکنی. اره. وقتی اینطوری خوابشو میبینم که قطعا پرتال باز میشه برای اون.

اما حتی دلم نمیخواد با وجود تکنیک هایی که بلدم روش تاثیر بذارم. 

جفتمون ادم یکجا موندن نیستیم، پرستوییم:))

اوه چرا اسم این پست رو نذارم. دنیا پرستویی؟

از اثرات تغییرات هورمونی. 

و الهی بگردم برای پسرهمسایه پایینی. فردا امتحان داره

حیف حال ندارم بهش انرژی بدم. 

شبتون دیگه واقعا بخیر

سرم از درد ترکید

  • ۲ نظر
  • ۰۹ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۲۵
  • Sekai desu

از زرگنده برمیگشتم و روی آسمونا بودم البته تا وقتی که یادم نبود تکالیف زبانمو انجام ندادم. تکالیف مردافکن و واقعا زیاد. که البته الان ساعت یک و بیست نیمه شب تموم شد. وات د هل واقعا!!!؟

اون دوست عزیزم که پیام خصوصی گذاشتی، فردا بعد از کلاسم حتما جواب میدم مفصل. این دو سه روز شدیدا شلوغ بودم. 

یه سری زدم یه مامانی که تازه زانوشو عمل کرده و حقیقتا میدونم وقت تلف کنی بود، اما عمیقا نیاز به یه سری تعریفای پیرزن طور مامانبزرگ طور داشتم و تجربه خیلی بدی نبود. اما در کل فعلا پریود و بی انرژیگی فراوون منو از پا انداخته، از رنگ زرد صورتم واقعا پریشونم. وات د هل؟؟

تو این وقتا واقعا دلم میخواد 90 ساعت بخوابم!

(یاد سریال بیف افتادم. لعنتی اینم مثه کویین او گمبیت ازوناییه که دیدنش به 10 بار برسه)

راستی چرا نباید دانشگاه اتاق خواب داشته باشن؟ شاید یکی از راه دور میاد و بخواد سر بذاره به بالین وچرت بزنه، ایها الناس پریودی واقعا بده، یکی رسیدگی کنه ب این قضیه چرتکده دانشگاه...

الان اگه ژاپن بودیم ما، ربات نوازش با پر حین چرت زدن در چرتکده نزدیک یونی هم اختراع کرده بودیم... 

 

تا غری بعد بدرود

 

  • ۰ نظر
  • ۰۷ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۱:۲۷
  • Sekai desu

آدما خیلی حساس شدن. همه دوروبری هایی که می بینم.

همش حس میکنم نباید حرفای دلمو بزنم و حقیقتا خفه کننده ست. اما میگذره، حرفمم میزنم یه امروز بود سرکلاس انلاین حرفامو خوردم. 6 نفر جمعا بیشتر نیستیم که مجموعا 70 درصدمون در خوشبینانه ترین حالت واقعا درس بخون باشیم. اوهوم :)

وسط این همه ه ه کار، سریال دیدم، چرا؟ چون که کار استرسش خفه کننده بوده.راستی کار. اوهوم. خودشو وارد کرده و دتس ایت.

در پوکر ترین و شکننده ترین حالتی م که انگار یه سد آگاه شدم در برابر یه غول بزرگ استرس و احساسات دوست ناداشتنی و مدام دارم مدیریتش میکنم نزنه دیوار سد رو بشکونه

و سریال، 

سریال beef. وای! یعنی به جد، بهترین سریال 2023 ست. انقدر که درست کار شده نسبتا و اکثر اتفاقا و وجود هاش به جاست. و قسمت آخر محشرش که دیالوگها روانی کننده، بمب یا هرچیزی فرای ارضای روح مخاطب از دسته خودم. میخوام میلیاردها بار بشینم فقط قسمت آخرشو ببینم.

آره انقدر عالیه!

و اینکه. 

80 درصد از سلولها و کلا خلقتم داره داد میزنه، که دختر زندگی اینجا نیست! مخصوصا وقتی این سریالو دیدم. کالیفرنیا؟ مهاجرت صدرا اینا به امریکا؟ دیوانه کننده ست. و واقعا خوشبحالشون.

80 درصد از من حتی بلیط هواپیمای لس آنجلس از فرانکفورت رو گرفته، و داره افتاب همون حدودا رو حس میکنه. خدایا چی بگم آخه؟

یعنی چه؟

ای کاش این حس مردگی درونم بمیره تا مثه آدم به این خواسته ام برسم. تا آدم وارانه مهاجرت کنم.

هوم؟ دنیا خودت اعتراف کن چته حالت خوب نیست و همچنان نمیفهمیش :))

شما هم دیدین مردودم د مبطولم؟

اوم-_- منم میرم یو اس اِی

 

  • ۰ نظر
  • ۰۴ ارديبهشت ۰۲ ، ۲۰:۳۸
  • Sekai desu

من تو یه نقطه دیگه از جهان دارم فکر میکنم چقدر حیف اون سالهایی که اونجا تو ایران گذروندم،

و پسر

اینجا چقدر همه چی آرومتره شبیه رویاهام

چقدر راحت تره

 

 

عجیبه...

 

حتی الان روزهام طوری میگذرن که انگار پشت در وانیسادم و مدام در بزنم. الان همه اونطوری ن که توی پیش دانشگاهی م بودن توی رفتارشون.

واو. چقدر تفاوت... 

اما خب 

همه اینا هنوز اتفاق نیفتاده. 

و ننیدونم چجوری قراره روزهایی رو بسازم که منتج بشه به یه چهاردیواری با یه سگ خوشگل مهربون و تک تک خواسته های دیگه ام. 

آی لاو ایت انی وی

  • ۰ نظر
  • ۰۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۰:۴۲
  • Sekai desu