ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

پیچ

جمعه, ۱۶ تیر ۱۴۰۲، ۱۲:۱۰ ق.ظ

من توی یه جهان موازی با فرض اینکه تا سن راهنمایی ام همین تجربه های الانم در همین جهان رو داشتم میبودم،

همین دنیا با همین خانواده و علی ذلک، 

ولی به جای تجربی خوندن میرفتم هنرستان، 

هنر میخوندم.کنکور هنر میدادم و یه رشته هنری توی دانشگاه قبول میشدم، نقاشی. کلی توی این رشته می جوشیدم. تا اونجا که میتونستم "خلق" میکردم. توی دوره لیسانس هم توی ایران کار میکردم و درس میدادم. 

برای ارشدمم از ایران میرفتم ، مثلا ژاپن . یا اروپا .اونجا تدریس میکردم و درس هم میخوندم.

 هر چیزی که دست و پامو بسته بود و دور میریختم و به یه جهان بینی شجاعانه و عمیق می رسیدم تهش. خوشحال بودم و معاشرت های عمیق میداشتم.خفه می کردم خودمو توی چیزی که میخوام، هنر.

برای دکترا میرفتم آمریکا زندگی کنم و سعی میکردم با آرتیستهای خیلی خفن لینک بشم.

توی این مدت دو تا رابطه جدی با آدمهای پخته ای می داشتم و با یه ایرانیا-اروپایی ازدواج میکردم و سر یکسال یا دوسال از جدا میشدم.

و خیلی سینگل تا 36 سالگی همچنان خودمو خفه می کردم توی هنر، تدریس و روابط (غیرعاطفی) سازنده. 

یه کلبه میگرفتم و به یه کافه تبدیلش میکردم توی سن 45 سالگی. و همچنان دوتا شغل تدریس و آرت م رو میداشتم. 

دنیا رو میگشتم یه وقتایی، هر فصل یکبار سفر خیلی خوب میداشتم. 

هیچ وقت مزدوج نمیشدم و با یه آسیایی مقیم آمریکا توی یه رابطه بسیار بلندمدت میرفتم. هیچ وقت هم بچه دار نمیشدم. 

و جفتمون کافه مون رو اداره میکردیم، گاهی سر کافه بودیم، گاهی تدریس میکردیم، گاهی توی هنر میمُردیم به معنای واقعی(نه که گل بکشیم یا مواد مصرف کنیم)، ورزش میکردیم، معاشرتهای خیلی خوب میداشتیم، گالری ای میزدیم و دوستامونو دعوت میکردیم. یه پت خیلی ناز هم میداشتیم و البته یه خرگوش یا دوتا که جفت باشن از غصه نمیرن. 

 

وقتی هفتاد هشتاد سالمون شد یا دیگه عمرمون به سر رسید، باهم میمردیم، 

توی یه منطقه سرسبز از آمریکا، توی یه تخت پر از گلهای بابونه. 

دوتایی هم یه گالری از خودمون به جای میذاشتیم، که گوشه اش یه کافه هم میداشت. و اثرهای زیادی که اسممونو توی تاریخ یا بخشی از این کره خاکی ثبت میکرد. 

 

هرچند فکر کنم قضیه دوتایی بودنش خیلی رمانتیکه دیگه

اثر سریالهای کره ای :))

اما خب، 

می بینم با هر تصمیم چقدر احتمال جدید و امکان جدید از داستانت به وجود میاد... 

و من قطعا درستش میکنم این مسیر شاید اشتباهو

  • ۰۲/۰۴/۱۶
  • Sekai desu

نظرات (۶)

  • آقای سه نقطه
  • این همه شاخه به شاخه پریدن ها درست نیست حتی در دنیای موازی آخه

    پاسخ:
    شاید چون سریع توضیح دادم به نظر شاخه به شاخه میاد!
    اصلاحش میکنم. 

    چرا جدا می شدی آخه 

    تو دنیای موازی با یکی ازدواج کن و تا آخرش بمون 

    اونجا که اینجا نیست محدودیت داشته باشه

    پاسخ:
    این که میشه موند با یه نفر تا آخر عمر تحلیل منطقی ایه،
    اما پیش فرض فکری دائمی بودن یه رابطه باعث میشه گند بزنه ادم.  حس میکنم من آدم یه رابطه بسیار بسیار طولانی واقعی نیستم. :(
    دست خودمم نیست 
    از ازدواج بدم میاد:(

    وا خب ازدواج نکن که بخوای جدا شی 

     

    Pain -_-

    پاسخ:
    :)))
    گفتم سختش کنم، یکم درام شه😂😂
    ولی حق-_-
  • یاسمن گلی :)
  • کاش همه مون میتونستیم تو دنیای موازی زندگی کنیم که خانواده هامون بهمون اجازه ی انجام اینکار هارو میدادن و رها زندگی میکردیم:)

    پاسخ:
    آره. قبول دارم بخش بزرگی از سختیام واقعا به خاطر مامانم بوده مخصوصا
    ولی خب خیلی الکی یه تارگت طلایی میزنم به پروردگار، که دمش گرم بازم با همه این سختیا...
    بازم شکر... 

     این تصورات زیادی قشنگه. نویسندگی رو دوست داری؟ میتونی رول پلی های موازی تو بنویسی و زندگیش کنی

    پاسخ:
    از اثرات زیاد سریال درام کره ای دیدنه :))))
    ولی قبول دارم چیزی که گفتی رو.
    وقتی حواست سر جاش باشه ، خیلی انگار آسون بوده و تو کجا بودی...اصلا

    این خیلی خوبه که میدونی چی میخوای از زندگی

    همین که میتونی سناریوشو بچینی واقعا خوبه

    من تا حالا وبلاگت نیومده بودم

    چون هیچوقت واسم کامنت نذاشته بودی

    تازه روشن شدی. نمیدونم از کی خوندیم

    پاسخ:
    فک کنم از اون پستی خوندمت که راجع به یکی از بستگانتون گفتی که حالش خوب نبوده و...

    ازین ناراحت بودم که دو سه سال پیش میتونستم تغییر مسیر بدم به این، ولی ندادم و خودمو نزدیک تر نکردم. 
    اما، یه وقتایی فکر میکنم آدما همشون از جمله خودم به وفور اینطور شده که فک میکنیم گم شدیم و چه کار کنیم، ولی در کل می بینم زمانی که میدونیم چیکار میکنیم و چی میخوایم، مثه یه سری نقطه توی یه نمودار میمونه، جاهایی که نمودار قطع شده اونجاییه که تو میدونی چی میخوای...
    زندگی کلا عجیبه
    ولی باحاله - _-،  :))) 

    ارسال نظر

    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.