ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

یینگ و یانگ

شنبه, ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، ۰۱:۳۴ ق.ظ

امتحان آز بیوشیمی متابولیسم داشتم. در کل ترم جز در شرف شهیدشدنم با معرف گلوکز و فهمیدن اینکه معرف A یعنی کارخونه نمیخواد ما بفهمیم توی معرف چی هست، دستاورد دیگه ای توی این آزمایشگاه نداشتم.

ساعت1:11 شب.

چون درحال حاضر در pms به سر میبرم، حال نداشتم با مترو برم زرگنده و طبیعتا از اسنپ استفاده کردم. البته ماشین نبود، تپسی گرفتم. یه اقای ترک سرتا پا سفید پوش اومد و سوار شدم. حالا من هم سرتاپا سیاه پوشیده بودم(و باید در روزی نه چندان دور چندتا گل یا هرچی روی بدوزم روی این مانتو ازین یه دست سیاهی دربیاد /:)

شروع کرد به شوخی کردن همینکه نشستم، منم اعصاب نداشتم! فکرم درگیر امتحان و آینده و غیره بود. این بشر انگار خودش از دسته آدم هایی بود که اهل یوگا، مدیتیت، یعنی به کل فلسفه شرق و هند بود. کلی منو خندوند با کارها و ادای بانمکش، انقدری حال خوب کن بود که بعد ازینکه پیاده شدم، اون نور و گرما و تلفیق رنگ سبز درختا و آسمون و نور خورشید برام بهشت می نمود به معنای واقعی. انقدر که این آدم حرفهایی رو زد که میدونیمشون ها، اما نمیخوایم بهش فکر کنیم. خلاصه گفتم به خودم کاش حرفاشو ضبط میکردم

با لهجه ترکی بانمکش، کلی مسخره بازی درآورد، و از خدا حرف میزد. گفت: خدا میگه بنده من، تو نگران هیچی نباش.

میگفت:ما از خدا فقط باید بزرگ و زیاد بخوایم، اینکه چطوری باشه، اش، دست ما نیست، اگه ما میدونستیم چطوری که وضعمون خیلی بهتر ازین بود.چطوریشو اون میدونهرو خودش جور میکنه

بهش نمیخوردا! اینکه مثلا خیلی خداشناس یا مذهبی باشه،

ولی از رنگ سفید شلوار و لباسش فهمیدم اهل انرژیه.

میگفت: خدا دستتو میگیه دخترم نه مچتو.

شکرگزار باش درهرحالتی، آدمها رو ببخش، به حرف بقیه نکن، دنیا رو هرطور ببینی همون بهت میگرده.. 

میگفت:خدا توی قلب ماست، نه توی مغزما

میگفت:همینطوری برو به یه نفر در طول روز کمک کن، ببین چقدر حالت خوب تر میشه

گفت،  قضاوت نکن

اصلا اون چهل دقیقه ای که توی راه بودم فانگار مدیتیت کردم. کلی خندیدم، کلی بهم نشون داد عشق رو. خوشحالی رو که شکلی از خداست

چقدر دلم برای حرفاش تنگ میشه. 

نکته جالب این بود که شبش، فاطمه بهم پیام داد و گفت مدیتیت دوقلب رو انجام داده و ازم تشکر کرد که با این مراقبه اشناش کردم.

و من صبح امروز پیامشو دیدم، و پشمام ریخت

روزای زیادیه من اعداد رند میبینم، مداااام

و یه روز با این مود، سوار تاکسی میشم و حرفایی میشنوم که به عمق جونم میشینه، قشنگ وجودم چسبید به ته کائنات 

و فرداش دوستم پیام میده مراقبه کرده و منم یاد حرف اون اقاهه میفتم که بهم گفت کد ها (منظورش همون نشونه ها) رو دست کم نگیر

و نهایتا امروز بعد از مدتها مراقبه کردم، خیلی تاثیر نداشت، روز اوله و خب توی روزای pms  که طبیعیه.

شایدم دعای خیر مبینا(همون کارفرماهای پروژه بیوانفورماتیکم:))) عه.

سه شنبه از خر شیطون پایین اومدم و باهاشون همراه بودم، 20تومنشم بهشون برگردوندم لعنتم نکن و حلال باشه:)))

اره ما اینیم!! فیس فیس فیس-_-😂😂🐥

هرچی بود کابوس ندیدم از هفته پیش. 

بازم یاد حرف آقای یانگ(سفیدپوش) افتادم که گفت کسی که نمی بخشه انگار داره زهر رو خودش میخوره...

خدایا شکرت

راستی داشتم فکر میکردم محمدعلی هرچند اغوش رایگان هدیه میده، ولی اگه میخواست خیلی لاشی باشه،میرفت توی مدلینگ!! کارشو ادامه میداد. پس اونم معناگراست و قضاوت به دور ازش

انی وی، عشقم را از دور بهت بچه ام، با آرزوجانت خوش باش. 

 

 

  • ۰۲/۰۳/۲۰
  • Sekai desu

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.