مطلب صدم
نگار 9 شب زنگ زد گفت فردا میاد اکباتان همو ببینیم. هرچند خیلی مهمم نیست بیاد یا نیاد. نمیدونم چرا حس میکنم با اون اکس دیوانه م در ارتباطه و میخواد بیارتش. چون بعد از هربار معاشرت با نگار، اون ابله خودشو یه طوری نشون داده. خیلی بی دل و جربزه ست درهرصورت.
با یه مشاور حرف زدم. تا الان چرا خودم مطمئن نشده بودم افسردگی دارم و همش انکارش میکردم؟؟؟ واقعیت اینه افسردگی دارم. و چون اینطور شده بعد از سوگواری، میخوام مثه 1400 م زندگی کنم.
همش حس میکنم چاره من مهاجرته. احساس میکنم این کشور در مریض کننده ترین حال خودشه. و اگه میخوای نیفتی بمیری، باید بدَوی. مثل اسب بدَوی.
من از دویدن خاطره بد ندارم، برعکسش. فقط حالم خوب نیست. نه این حالم بده. مسیرهای ذهنی منفی تو مغزم پره. حالا دارم حال ریحانه رو میفهمم... قضاوتش کردم و دچار شدم.
مشاور بهم گفت قرص کمک میکنه و مثل کاتالیزوره. مشکلی با قرص خوردن ندارم اگه چاق نشم. ولی دوست داشتم، و کمال طلبیم اینو میگه که خودم رُس خودمو بکشم تا برگردم به یه دنیای خیلی باانگیزه تر،فعال تر.
من تا وقتی اون کاری که میخوامو نکنم، همینم. ادامه دنیای 1400 م از وقتی شروع میشه که اون سبک زندگی خودشو داشته باشه. صبح ها، ظهر تا عصر، و شبها، هرکدوم یه روتین.
حداقل 150 هزار تومن رو دور نریختم. فهمیدم، افسردم بدون اینکه کلنجار برم باهاش. و فهمیدم باید با خودم روبه رو بشم. با اضطرابی که منشاش بشدت زنده ست.
من نمیخوام بجنگم دیگه. نمیخوام بجنگم برای مهاجرت، برای شدن، برای ایکس، برای ایگرگ...
میخوام فقط باشم.
کی حالم خوب میشه؟ چه بشه حالم خوب میشه؟
میدونم چی.
نمیدونم چطور.
ولی دارم میجنگم. میجنگم امیدوار باشم.
اگه نجنگم، بدتر میشم. همونی میشم که امثال طالبان میخوان.
اصلا نمیدونم چه برنامه با ریشه ای بریزم!
مشکل من خانواده بشدت سنتیمن. مادری که فکر میکنه منتظره دخترشو بگیرن و پدری هم نمیدونه دخترش چرا انقدر دوسش داره.
مشکل من (( خونه )) ست.
چاره ش اعلام پایان (دخترخوب بودن) ه.
یه دختر مورد پسند بودن،
اونم به تدریج میفهمم چطوری.
- ۰۲/۰۳/۰۴
چقدر این حس و افکار منفی روی مخ آدم هست.وقتی نشستی،راه میروی،داری کاری را میکنی،جایی هستی..از در ودیوار میرزن تو کله ات و هی باهاشون میجنگی.افکاری که خودت را از درون مثل موریانه میخورد و توام مخ اطرافیانت را میخوری..تقصیر این افکار منفی را گردن کی بندازیم؟ خودمون یا شرایطی که باز خودمان برای خودمان ساختیم؟..امان از دستشون