مبل و زندگی
امروز روز به شدت عجیبی بود،
از گفتگوهایی که می دیدم مردم با من دارن،
تا پشیمونی ای که از دیدن ریحانه حاصل نشد. (اوکی بود)
من تو این چند روز فهمیدم، علاوه بر اینکه دوست دارم مقداری سایز کم کنم،
دوست دارم با یه جور ادمهایی بشینم و ساعتها راجع به معنی زندگی، عشق، روح هرانچه که نادیدنی ست، حرف بزنم، انقدر حرف بزنم تا روی مبل خوابم ببره...
امروز ماجرای بلندی داشت.
خیلی بلند.
اما نهایتا از زندگی هیچ نخواستم،
جز ساقی معنا
و یک مبل با دوستایی که بتونم ساعتها باهاشون طوری حرف بزنم که روحم تا ماهها ارضا شده باشه.
نه از مهاجرت، نه از دیگران،
از معنا حرف بزنم. معنای زندگی.
شاید همین دیشب یا پریشب خواستم از خدا،
شده بلکه با محمدعلی بتونم این بحث ها رو داشته باشم.
انگار دراگ زدیم و داریم سبحان میگیم خلقت رو.
که بشینیم توی کافه،
لیوان لیوان چای سفارش بدیم،
حرف بزنیم
لم بدیم،
من که سیگار نمیکشم، نهایتا کیک بخورم،
و حرف بزنیم
از عمق هرچیز، از ارتباط،
حتی از عشق.. از نوع!
از چگونگی... چرایی...
بخشی از مکالماتم با ریحانه:
Donya:
من با مبینا
با بابام
اونا با من
درسته خیلی اوقات اون ظرفیتی ک باید نشون بدیمو نشون نمیدیم
ولی حداقل حرفمونو زدیم
نمیزنه جاهای دیگه رو بپوکونه
نمیدونی چقدر دلم میخواست امشب میتونستم خیلی عمیق باهات حرف بزنم
نه راجع به مهاجرت کوفتی
راجع به معنی،
راجع به عشق،
راجع به زندگی،
راجع به روح،
نمیدونم ولی دوست دارم اینطوری باشه...
میدونی چی میگم؟
گاهی دلم گفتگوی عمیق میخواد با ادما
می شینم پادکست گوش میدم،
یکی هست سیاوش صفاریان پور،
به خودم میگم، ای کاش من بشینم ساعتها با این ادما حرف بزنم ریحان
که دلم خیلی میخواد
بشینم یه جا
و انقدر راجع به زندگی زر بزنم رو مبل خوابم ببره
کاش تو هم یه روز بفهمی منو
یا نهایتا برام ارزو کن بتونم این بخش از زندگی رو به شیوه ارضاکننده ای زیست کنم ریحان
- ۰۲/۰۲/۱۶
از مهمترین دلایلی که با آدما کم حرف میزنم همینه که همش صحبتای چرت وپرت میکنن. فلان کس توکار اینحوریه، فلان استادم اینه، فلان چیز قیمتش اینبوده شده این و... و من دقیقا، دقیقا دنبال کسی میگردمکه بشینمهمین چیزایی که شما نوشتی رو باهاش صحبت کنم. اینکه بشینیم از کشفیاتمون بگیم، من زندگی رو اینطور، عشق رو اونطور، خوشبختی رو فلانجور تعریف میکنم. برای من فلانموضوع توی قضاوت آدمها بیشترین اهمیتو داره. من از داشتن فلانچیژگی خوشم میاد. از اینکه چطور باید خودم و وضعیتی که توشم روتغییر بدمو راه و روشهایی که بقیه دارن... از اینا... ولی خب، کسی نیست از این چیزایی - که بنظرم اصلا فلسفه امکان صحبت کردن همینان- صحبت کنه. همه سرشون تو زندگی روزمره و بیمعناشون اونقدر گرمهکه حاضر نیستن یه لحظه هم ول کنن حرفای صد من یه غاز رو. من میگم اگه یه عمر درباره حقوق و پول و قیمتها و شغل و همکارات و... صحبت کنی، در آخر واقعا حس میکنی از مجموعه مکالماتت تو زندگی چی فهمیدی؟ به چه دردخورد؟ ... حرفتونو خیلی قبول داشتم خلاصه😅