ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

زمین لرزه ملایم

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۴۰۲، ۱۲:۱۶ ق.ظ

دقت کردین پشه ها چقدر زیاد شدن؟ امروز دوتاشونو کشتم. جالبه اینا اصلا خونخوار نیستن. البته چندشناکه انقدر دقت کردن بهشون ولی خب دیدم خونی توی بدنشون ندارن.

یاد اون پادکستی افتادم که میگفت برزیل داره کلی پشه مفید پرورش میده. که واقعا با این چندین و چندسال غرق بودن توی دنیای ژنتیک و بیولوژی فهمیدم دستکاری ژنتیکی روی حیوانات اصلا مثبت نیست. حالا اگه پشه باشه داستان خیلی ترسناکتر هم ممکنه بشه. نمیدونم، شاید هم سلاح بیولوژیک نیست و فقط بخاطر هوای مرطوب اردیبهشته. 

الانم دوتاشون دارن اینجا مدام پرواز میکنن و به هیچ سوی واقعا!

 

خیلی این چند روز میگم محمدعلی!

از اون خواب شروع شد. خواب دیدم توی انقلاب یه فروشگاه داره که مادرش و برادرش دارن میگردونن فروشگاه رو. این برای من واقعا هضم نشده ست علاقه م به چیزی یا کسی توی خواب صدبرابر بشه. مگر اینکه بتونم به این فکر کنم که الان مثلا محمدعلی توی سختی داره میگذرونه، یا مثلا نشسته و نیم ساعت توی پیجم مشغول بوده و نگاه میکرده و خلاصه فکرش درگیر بوده و اصطلاحا پرتال باز کرده. هرچی هست یه زمین لرزه ملایمه، که گاهی شدید میشه. 

اصطلاحش از آهنگهای aurora وام گرفتم. دلم میخواد وقتی دارم این اهنگارو گوش میدم، دستامو باز کنم و کل اکباتان برقصم. هرچند امروز در شرف این کار بودم و دیدم یه پیرمرد از اکباتان دنبالم میکرده. یه پیرمرد اسکلتون! :))) 

 

البته الان نسبت به قبل خیلی خیلی فکر علی محو شده و راحت شدم. اگه حوری جان بود میگفت، شیطانه. اما من احتمال میدم یا واقعا پوچه یا بذر فکری کاشته شده توسط خانوم سمیه ست و ازونجایی که مدیونش کردم روم کار انرژیک بکنه، ممکنه نباشه

اما نهایتا با اینستاگرام لاگین نشده ام، نتونستم پیجشو ببینم و دیداری با پیج علی داشته باشم. اما تونستم اکانت تلگرامشو پیدا کنم و خب:) نگرانم واقعا اتفاقی براش افتاده باشه. اما فرضا اگرم باشه، به من چه؟ کلی لینک داره این بشر😹😹 و البته داف 🙄

روز عجیبی بود. نشستم و بی دلیل توی مترو گریه کردم. خیلی بی دلیل. و اصن نمیخوام تحلیلش کنم. دل تنگ ادمی از جهان، شاید. 

فکر محمدعلی م فقط برای الهام و انگیزه ست که بهم وارد شده. 

 

امروز موقع برگشت از دانشگاه، جهان برام یه شکل دیگه بود. البته قبل از قهوه خوردن. دیگه نباید قهوه بخورم. واقعا اون کافئین ش و خودش بران سم شده. گاد هلپ! 

ما توی یه دنیای مجازی زندگی میکنیم. دنیا پیش چشمم خیلی عجیب و سریع بود. انگار حس کردم مرگ نزدیکه. یه طوری بود امروزم. میخوام بیشتر مدیتیت کنم، باید متعادل شم. نمیشه این شکلی. 

 

دلم میخواد دانشگاه تموم شه و دیوانه وار زندگی کنم. نه فکر کسی باشم، نه کسی فکر کنه توی کفِشَم. نه هیچی. با خونم فقط به چیزایی که میخوام جامه واقعیت بدم. همین 

اوه، نه. دلم تاتر رفتنم میخواد. میذارم جایزه برای تابستون بعد لانچ :) 

ای مملی، چه کردی، وات د هل. از مخم برو بیرون همون یه ذره ت بسه.

گاد! 

وات ار یو دویینگ اگزکلی؟ ؟

 

 

 

  • ۰۲/۰۲/۱۰
  • Sekai desu

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.