ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

دنی ققنوس

دوشنبه, ۱۸ مهر ۱۴۰۱، ۱۱:۴۰ ب.ظ

بخوام جدیشو بگم ، دروغگو بودن ربحانه و رفتارهای سیاهش به طور کلی بخشی از منو کشت ...

ولی

ولی

 

اما تمام حُر بودنم و دوباره زنده شدنم برمیگرده به دورانی که تنهای تنها چشم دوخته بودم به رویایی که داشتم و به امید و عشق اون عجیب غریب ترین تلاش های زندگیمو کردم.

برام عجیبه که یحیای اکنون من شده گذشته ی سختی که با عشق دوران نوجونیم میگذروندم.

از خود چهارده پونزده سالم ممنونم ، از خود هیجده سال تا بیست و یک سالم ممنونم که رویا داشت ، رویا ساخت و قصری رو برام ساخت که وقتهایی که گم میشم میدونم راست ترین راه قصر خودمه که اون سالها ساختمش

قصر آرزوی یادگرفتن یه زبون سخت و زندگی سخت توی کشوری که سالهای سال سخت دوستش داشتم ، باهاش رویا ساختم ،توی تمام برنامه های سفارت شرکت میکردم و عاشقانه دوسش داشتم... و گم شدم بعد از اون.و همچنان گم میشم. هم چنان وقتی خاکستر میشم، منو سرپا و زنده میکنه.

جریان تازه ای انگار به بدنم انگار تزریق میشه و تک تک امیدهای گذشته م ، جلوی چشمم میاد.و از عمق وجود نفس میکشم.

من دیدم کی مردم!

من به خود سیزده سالم قول میدم  به اون وجودی رو که تا 22 سالگی جنگید عمر دوباره بدم  [نقطه]

 

 

  • ۰۱/۰۷/۱۸
  • Sekai desu

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.