ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

دوماه برای فکر کردن و رسیدن به نتیجه یکسان

دوشنبه, ۳۱ مرداد ۱۴۰۱، ۱۱:۱۶ ب.ظ

من یه راه خیلی طولانی اومدم، اما دیگه رویایی نمی بینم. انگار کاملا کور شدم. به شناختی رسیدم، اسمش بلوغه. فهمیدم نمیخوام دنیا رو تغییر بدم. نمیخوام ناجی باشم و نمیخوام قهرمان بشم. میخوام در نهایت سادگی زندگی کنم، میخوام آتیش زندگیمو حس کنم. پونزده سال رو اشتباه نیومدم، ولی موندنم توی این راه وقتی فهمیدم دیگه نمیخوامش، اشتباه محضه.

میخوام همشو تغییر بدم بدون اینکه کسی بفهمه راهمو عوض کنم، بدون اینکه تموم شدن این مهم باشه. من لذتی حس نمیکنم و این داره عذابم میده.

زمان زیادی رو گذاشتم تا بفهمم این یه احساس گذراست یا نه! اما دیدم فقط دارم دوام میارم. هیچ لذتی نمیبرم. تنها وقتی لذتی در کار بود که کرونا بود و کلاسا مجازی. طوری شده هربار از خودم میپرسم چرا تا اینجا اومدی وقتی الان خیلی خسته ای. وقتی حالت بهم میخوره از ادامه دادن و خوندن چیزایی که حس میکنی اصلا به کارت نمیاد. من گذشته و من حال هنوز باهم به صلح نرسیدن و منِ درْ حال میخواد واقعا مجنون باشه. 

صبر دیگه چاره نیست. چون زمانم همچنان درحال گذره و انتظار برای یه مدرک، چون فقط باید این مسیر رو تموم کنم احمقانه ست. من دیگه نمیخوامش. اما رها کردنش منو میترسونه، ازین میترسم که دوباره تکرار شه. حتی دیگران هم برام مهم نیستن. 

اما ترسم اینه که علت خستگیم سلامتی م باشه، علت خستگیم خستگی باشه. من با خودم صادقانه که فکر میکنم می بینم خوب به چشم دیگران اومدن و خفن به نظر رسیدن درصد زیادی از انتخابم ازین مسیر بوده. من با شجاعت نگاه کرده بودم به زندگی ولی تا به چند وقت اخیر بقیه برام مهم تر از خودم بودن.

هرطوری نگاه میکنم طلاق من و مسیرم مدتهاست اتفاق افتاده و زخمش حدودا داره یکسال میشه و شایدم بیشتر که روحم رو عفونی کرده. درسته خوندن یه سری مطالب لذتبخشه ولی نمیخوامشون دیگه. باهاشون کار نمیکنم و نمیخوامشون.

تانتخاب با منه.

و درست انتخاب می‌کنم. کافیه اینهمه سال پافشاری.

میرم طلاقش بدم

  • ۰۱/۰۵/۳۱
  • Sekai desu

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.