ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

نیشتر به گذشته

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۹:۱۳ ب.ظ

نفرت در من زبانه کشید.و همینطور جرقه ای برای سیگار هم.به قطع یعنی "بذار من برم بستنیمو بخورم ،بعد بخوابم ، همزمان بهش فکر میکنم و حلش میکنم"  

همون موقع حلش کن خب!!! 

اون موقع ها وقتی داشتم دودشو بیرون میدادم تمام حرصم از دنیا رو هم بیرون میدادم.اما الان پذیرفتم و شاید انتهای عصبانیت ،قطره اشکی باشه...

و آدمی که تماما در حال قضاوت دور وبرشه تا بقائـش به پایان نرسه.همینقدر ترسو

 

حالـــم از خشم و نفرتی که دارم بهم میخوره.یک لحظه تصور آروم شدن با سیگار اومد و تو ذهنم و بازهم نیشتر که "چی میگی دنیا؟؟؟"

بعد از بیرون اومدن از فروشگاه های پرزرق و برق گــِلــِردی یا همچین چیزی،تصمیمی که برای خرید همچیـن کالاهای برند با قیمت های عجیب و غریب که همیشه طردشون میکردم رو با بابا درمیون گذاشتم.گفتم به پدر:بابا قبلا اینطوری نبودم. با کنجکاوی ای که هیچ وقت از تغییرم ازش ندیده بودم ، گفت "چرا اینطوری شدی؟"

و باز هم نیــشتر "چی شدی تو دنیا؟"

چیشدی که نمیگی داری چیکار میکنی؟چرا اندیشه و نیـت ت رو از نگفتن ها تغییر دادی که به همچیـن چیزی برسی؟

چرا به عموت ناخواسته توهین کردی؟چرا عصبانی شدی؟یادت رفت.نه؟

چرا گفتی الف.ها رو تو رها کردی؟چرا انقدر به خودت غره شدی؟ اون تو نبودی.اون من نبودم.دست خدا بود.

چرا اسم خدا رو کمتر میاری؟چرا ظاهربین شدی؟

میترسی تنها بمونی؟؟میترسی ؟

به خودت بیا.بسه خودخواهی

آدم بیست و خورده ای که باخودش دعوا داره.بفهم داری چیکار میکنی.بفهم !

بفهم که تو اون آدمی نیستی که بقیه بخوان باهاش رقابت کنن.چشماتو ببند.زندگی کن.با اون کسی که تو رو از لجــنی که هرروز داشتی بیشتر توش دست و پا میزدی بیرون کشید.

خدایا،نذار همه ی اینها فنا بشه.

خشم، نفرت و حسادت رو بکش .این خزعبلاتی که میخونـید شاید برای شما نباشه.

 

 

  • ۹۹/۱۱/۱۸
  • Sekai desu

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.