ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

ذهن نشین

I'm Sekai and that's all

سلام خوش آمدید

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمـه جان حبیبه» ثبت شده است

یک آغــاز.

آیا والدین میذارن به تنهایی به سفر برم؟

البـته که ایــن موضوع تحت کنترل درمیاد به شرطی که اتفاقی* نیفتــه پیش تر.

دو تا مخاطب دارم.گروه دانشـگاه تهران! یا گروه آقای مجـید

لینـک "دانشگاه تهران" ، و گروه آقای مجید:سوادکوه و مازندران(9 بهمــن) / رفسنجـان(9-11 بهمـن)

دل دارم تا روز آخـر تعطیلات(27بهمـن)سفـر کنم.

 

خدا جـون،لطفا دل مامان بابا رو به رحم بیار

/چهاردهم بهمـن/ نهـم بهــمن سفر کوتاه دو روزه با مصائبی داشتم.هوای خوبی بود و قدری کافی برای درکردن خستـگی.اما درحال حاضر تصور خستـه بودن بیشتـر از خسته بودن ازم انرژی میگیره و همینطور تصور از بین رفتن این خستـگی چیزی هست کاملا مجاز در ذهنــم.امــا به طبع ، آگاهی مداوم به این موضـوع ندارم.توی این سفر سنگـهایی که از نجف خریده بودم رو به سهیـل* دادم تا برام گوشواره و آویز گردنبـند بکنه.توی حجره(به قولی) ش، یه حس سنگـینی عجیبی داشتـم.نمیدونم چرا دقیقا.ولی انگار میخواست زودتر تموم شه گفتگـو.و دومیـن نقطه برجستـه سفرم به رامسـر ، دیدن عمـه* جان حبیبــه بود.خیلـی بحث کردیم و من در حال حاضـر خودم رو محق این می دونم که او رو توی جایـگاه مثـل بقیه شدن ببیــنم، که درست نیـست.پس از نقـد کردن اون در خارج از ذهنـم حذر میکنــم.عکس * های قشنگـی گرفتـم از طبیعـت،مخصوصا غروب.احساس میکنـم که مدت کمی مونده تا جایی برم که همون حس رامسـر رو بهم القا میکـنه.

 

  • Sekai desu