خادم امام رضا

یه اقایی که خادم امام رضا هست و جزو کسانی که روضه میخونه، قصد تجاوز روحی به من و هر روز داره برای من دعا و سحر انجام میده. من خودمم اعتقاد نداشتم تا اینکه دارم مدام اثراتشو توی زندگیم می بینم. این مرتیکه مجنون از من خوشش اومده و البته که سن بابابزرگم رو داره. و متاهله. 

یه چیزی بهم میگه برو تو رابطه تا دست از سرت برداره. این دیه من دخترم و میخواد دختر بودنم رو بگیره. خیلی ادم شیطان صفت و عوضی ای هست. سه چهار روزه حال و زندگیم رو بهم زده و مجنون شده کاملا. میخوام حسابش رو کف دستش بذارم

دلم میخواد زودتر ازدواج کنم تا از شرش خلاص شم. داره ازارم میده.

ازش متنفرم و میخوام سربذاره بمیره. 

کاش میتونستم به کسی بگم که حالشو بگیره. 

خاورمیانه

لایک ایت ار نات، جنگ به عراق هم میکشه. و ایران با شوهای بسیار اینها رو فروخته.درسته سلسله مراتب اتفاق قبل از ظهوره،اما باید در نظر گرفت شتاب در ظهور هلاکت باره.حالا میخواد قصد هر کشوری باشه ..

ایران کار اشتباهی کرده که مردم در سال‌های آتی و پیش رو مجبور میشن هزینه‌ش رو بپردازن.

شخصا نمیتونم به رندگی عادی فکر کنم وقتی می بینم این دومینو داره طوری پیش میره که متضرر بعدی ،مستقیم یا غیر مستقیم ما هستیم.

کارم هم طوری نیست که بتونم سمت سوریه یا لبنان برم.

حداقل کاری که باید بکنم،سفر کوتاهی به این دو کشوره. حتی اگه کاری از دستم برنیاد،چرا که پشت تریبون داد زدن برای غزه، هیچ اتفاق مثبتی جز آگاه سازی رو انجام نمیده و دولت ها زرنگ تر از این حرفا که اجازه بدن آگاهی بمونه، اونهم با تورم های وحشتناک، گرمایش زمین و ....

واقعا حالم داغونه...

برای اولین بار آرزو کردم یکی رو می داشتم که اهل جبهه و شهادت بود. ما مسلمونا حداقل کاری که باید بکنیم باید بکنیم...

یه جا نشستن و جهاد تبیین و هزار اسم جینگول مستون راهش نیست...

انقلاب دنیا

خیلی اتفاقات افتاد...که سکوت براش بهتره.

 

اون آدم قبل که مهدی عزتش رو خورد کرد نیستم.

 

بچه های طالب اعزام به لبنان پیام بدیم به هم یه حرکتی کنیم.

چطور میشه اینجا موند و دید دونه دونه آدما چطور میمیرن؟

عادت کنم به خبرهای جمله اسرائیل؟

اون سه تا خبرنگار از جمله حسینی بای رفتن.. من بمونم؟

این سفر بایدیه

دل

قلب چیز مزخرفیه

میخوام دلمو خاموش کنم داره اعصابمو به چخ میده

مسخره بازی بسه

هرشب و هرروز پیام میده، خب طبیعیه وابسته شم 

به درک به درک ک خب،

رفتارا، رفتارای سمی

تحقیر و شوخیای خط قرمزی

دیگه انقدر از خودم و زندگیم شناخت دارم که بدونم ادم مورد علاقه ام باید ادم خاصی باشه نه که خط قرمز نداشته باشه. 

مسخرس

خاک تو سرم اگه مثه احمقا دوباره فک کنم اینم مثه اکس اوسگلمه

دیگه هم سمت هیچ امیرو حسین و ترکیب این دوتا و ادم آتئیست و سیگاری م نمیرم

به درک که تنها میمونم

به درک!!

یه سری هَوَل اسگل توی این کشور زندگی میکنن به من چه؟؟

به من چه الان انگار فصل جفت گیریشون شده؟

به من چه که هورمونا مثه گاو قاطی شده؟؟

من مگه برا خودم کم شخصیتیم؟؟

خب به درک!!

به درک!!!

راه کم نیست منم مثه ادم داشتم زندگیمو میکردم سرم توی کارام بود

وخب تف به من اگه دوباره به کسی وابسته شم

دیگه هم نمیرم چک کنم تلگرامو

 

جنگ؟؟

نه که برام مهم نباشه ها، 

ولی خب بعدا کیفمو جم میکنم جنگ شد.. خدافظ

ولی یهو مردن و بدون درد، خیلی بهتره

از الان بوکش میکنم گاد جان :)))) 

اصن از مردن نمیترسم

این ناراحتم میکنه 100 خودمو نذاشتم توی این زمین

که والا که جز اون اس ام اس حقوق و افتخار کار انجام شده، بقیه ش خزعبله

خصوصا اونجا که انقد خسته ای نمیتونی باباتو در اغوش بگیری

هرچند دعوام نزدیک بود بشه با کارفرما ولی غیظ کردم کظم خویش را:/

استعفا هم دادم، انگار اسیری گرفته زَنَک

چرا هرچی دروغگوعه مغز مفنگی جلوی راهم مذهبیه رادیکاله؟؟؟ 

-_-

هرچند خودمم بوی آتئیست از دوکیلومتری حس کنم، تیکشو میزنم

زنیکه گاو یه بلایی سرت بیارم$$

 

چطور؟

جای دیگه ای نبود که بنویسم، 

خالی شم و شاید به نتیجه ای برسم

ولی اینطور شدم که سرکار یا هرجای دیگه ای، دیگه علاقه ای به نخ گرفتن حتی از اونی که ازش خوشم اومده ندارم

نمیشه هم گفت افسرده ام. زندگیم رو به رواله...

خدا لعنتت کنه اکس آشغال، اعتمادمو چرخ کردی-_-

گرمه

میدونستین یک میلیون نفر مهاجرت کردن به مازندران؟

و میدونستین خزر داره آب میره؟

قطعا میدونین امسال خیلی گرم شد و از سردی پارسال تو فصل زمستون، خسلیا اینو حدس میزدن

 

بله درسته، زمین گرم شده 

و بااااااااایییییییدددد یههههههه کاااااااارررررریییییی ککککنییییییمممم!!!!

 

دوبار فیلم don't look up رو دیدم و خدایا، میدونم اراده یک نفر در برابر سرنوشت به این بزرگی کارساز نیست. ولی میشه به جای ترکیدن زمین و بمب اتم و اینها، قبل از ظهور همه چی خوش و خرم باشه؟ میشه یهویی زمین بهشت شه؟؟

کمال تشکر ازت

جدا

 

راستی دوبار پیامای فربد رو سین نکردم و دیگه پیام نداد، خوشم نمیاد توی. کارم به پر وپام بپیچن، و چون دوست دارم تمرکزمو نگه دارم، همانا هیچی نگفتم و سکوت کردم...

تا بعدش که عمرا پیام بده-_-

خسته ام کرد خب، فرت و فرت انگار من اعصاب دارم!! 

صبر 2

فقط یکم صبوری کنم در رابطه با این همکار عجیب غریبی که دارو هم خونده -همونی که پیشنهاد داد- و سر همین یکم شبیه پزشکیا خودشو میگیره؛

 

میتونم بگم که به عرفان جدیدی دست پیدا میکنم تا مثل _جاسلین_ اما نه در حد اون بدجنس و غیره_ یه بازیگردان خوب بشم!!

 

دلم خواست سریال +(YOU) رو دوباره ببینم...

من یه سوسکو کشتم و خوشحالم-_- :)

ای کیلد عه روچ(roach) اند ای لایکد ایت تونایت

:)))

تبریک میگم به خودم

نشسته بودم و سرم توی گوشی بود که یه سوسک یک سانتو خورده ای قهوه ای بور اومد، 

فقط اندازه ش در حدی بود که سکته نکنم :) 

این کار پیروزمندانه رو ابتدا با مسموم کردنش شروع کرده، و سپس با ته اسپری کوبیدم به هیکلش و تموم کردم. البته فکر کنم پایینی هامون ازار دیدن از صدای ضربه ها، دیگه موقعیت اورژانسی بود میطلبید متاسفانه😭😪

........... 

چند وقت پیش یه سوسک اومد توی اتاقم و خدا میدونه چقدر بزرگ بود، سالها بود سوسک انقدری ندیده بودم که اونم پررو پررو بیاد تو اتاقم، 

نیمه شب بود تقریبا و من داشتم فیلم میدیدم، و طبق معمول، سنسور های سوسک یابم حسش کرد، 

البته خود سوسکه ترسید و بیش از این روی سرامیکای اتاقم قدم نذاشت، 

مبینا رو صدا کردم، با صدایی لرزون و پراز بدبختی صداش کردم، 

سوسکه رفت سمت هال و پذیرایی و پشت در بین هال و اتاق ها مردد مونده بود،

مبینا وقتی دیدش جیغ ممتد کشید!!!

کی؟؟ مبینا!! کسی که سوسکهای کوچیکو با دست خالی میکشه.😏

وی همچنان جیغ میکشید و من هم به ریشش میخندیدم، و همزمان مامان داشت فحش و لعنتمون میکرد و بابا از خواب پرید و حیرون وایساد که ببینه چی شده، 

سوسکه از ترسش رفت پشت در قایم شد، 

و بابا دستمال کاغذی ای برداشت و قهرمانانه دنبالش کرد تا execute ش کنه و من همچنان به این صحنه بی نظیر میخندیدم 😎

و توی یه چشم برهم زدن، وجودشو از دنیا زدود و ما رو از مرگ حتمی نجات داد😊😀

بله، سوسک موجود کثیف و خطرناک و خری ست. 

... 

 

راستی یادم باشه فردا زمین اتاقو ضدعفونی کنم

صبر

این مرحله از زندگیم غیرقابل پیش بینی بود، 

وقتی که به کل از مبینا رد شدم، 

و صبورتر هم شدم، 

از یه ناراحتی از دیروزم  رد شدم، 

فهمیدم ددلاین 31 جولای بوده، 

و الان یه بابایی از گروهمون چسبیده یه جورایی پیشنهاد دیت بهم داده و خیلی وقیحانه میگه:بیا و ایتس اوکی فیزیکال تاچ هم باشه!

:)))) 

کدوم بیابونی سرمو بذارم؟؟ 

و من از نگرانی اینکه مدام بهش جواب ندم، 

تلگرامو دیر به دیر باز میکنم. 

کاش روی پیشونیم مینوشتن، این دختره رو ول کنین پی زندگی خودش باشه... 

البته یه جوری جمش کردم

اما امیدوارم هیچ وقت اون کسی که بهش کراشی ندارم، بهم پیشنهاد نده، علی الخصوص* تو ایران. 

 

از طرفی هم بابا و مبینا از وقتی اومدن جفتشون حساس تر شدن، قشنگ مشخصه چاکراهاشون آسیب دیده از اون عمه بی وجود آشغالم. دلم میخواست جوری دهنشو صاف میکردم که دیگه جرات نمیکرد کمتر از گل به خانواده ما بگه. و اینکارو میکنم، به مرور زمان دهنشو صاف میکنم، و خدا میدونه چقدر دارم خودمو کنترل میکنم بیشتر ازین قضاوتش نکنم زنیکه گوه رو. 

من مطمئنم خدا داره صبرمو امتحان میکنه که ببینه چقدر رد میدم

تازه خلاصه مقاله ای که باید برای علی میفرستادم نفرستادم:)

یه کار دیگه هم هست که باید هرچی زودتر انجامش بدم و دتس ایت. 

 

فقط خدا بخیر بگذرونه این محرم صفرو. 

میشینم قرآن میخونم 

و امشب که هیچی 

ولی باید حتما مطالب انرژی درمانی رو مرور کنم و درمانشون کنم